ورود اسلام به ایران آغازگر دورهای نوین در این سرزمین بود. از عوامل مؤثر در اسلامپذیرى ایرانیان، نخست جذابیت تعالیمِ حیاتبخش اسلام و نیز ارتباط نزدیک و همسایگى مردم ایران با عرب مسلمان بود. بیشتر ایرانیان نخستین آشنایی خود با آیین اسلام را از طریق کارگزاران خلفا، بهویژه خلفای اموی و عباسی یافتند و ورود اسلام به ایران شکل غیر شیعی داشت. با وجود این برخى از ایرانیان به طرق مختلف با مذهب شیعه و اهلبیت: آشنایی یافته، به تشیع امامی از گونه اعتقادی آن روی آوردند؛ ازاینرو طبیعی بود که مناسباتی میان ائمه اطهار: و پیروان ایشان در ایران برقرار شود.
البته مناسبات اهلبیت: با ایرانیان چنانکه برخی تصور میکنند، به سبب موانعی گسترده نبود. شرایط زمانی خاصِ بیشتر اهلبیت:، روابط تنگاتنگ آنان با ایرانیان را ایجاب نمىیکرد. با وجود این، اصل وجود مناسباتی میان آنان مسلّم است؛ هرچند در منابع، اطلاعات مربوط به این موضوع انعکاس چندانی نداشته است. محدودیتهای سیاسی و تحت کنترل قرار دادن فعالیتهای امامان از سوی دستگاه خلافت و درپیشگرفتن سیاست تقیه و شیوههای پنهانی مبارزه بیشتر امامان ـ که برای حفظ جان خود و شیعیان صورت میگرفت ـ و نیز طولانی نبودن عمر برخی امامان و مشکلات بهوجود آمده برای شیعیان در پی شهادت برخی از ائمه و دورى راه، از عوامل کم شدن روابط و نیز از عوامل عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. در عین حال در برخی منابع، اطلاعات اندکی از روابط با ایرانیان انعکاس یافته است.
از نکات قابل توجه این است که نوع مناسبات امام علی7 در مقایسه با امامان دیگر فرق میکرد؛ چون آن حضرت به مدت چهار سال و نه ماه (35ـ40ق) در رأس حکومت قرار دا�ت و به یک معنا با تمام ایرانیان ـ اگر چه غیرمستقیم ـ در ارتباط بود و کارگزاران امام در اقصی نقاط ایران حضور داشتند.
مناسبات بقیه ائمه: از طرق گوناگون صورت میگرفت و بسته به شرایط تغییر میکرد. عصر سه امام نخست، ویژگی خاص خود را داشت. پس از شهادت امام حسین7، فرزندش امام سجاد7 روش تقیه را در پیش گرفت. اتخاذ این سیاست در فضای خفقان و وحشت و ترس که پیش از آن معاویه ایجاد کرده بود و جانشینان او در پیش گرفته بودند، بسیار بجا و کارآمد بود. دیگر امامان نیز این سیاست را دنبال کردند. این امر، زمینهساز حرکت علمی فرهنگی مهمیشد که از آثار آن، توسعه مذهب شیعه اثنیعشری بود؛ بنابراین طبیعى است که روابط اهلبیت با ایرانیان نوعاً فرهنگى بوده باشد.
از زمان امام صادق7 به سبب اقدامات امنیتی شدید دستگاه حکومتى بنیعباس در مورد هواداران اهل بیت: امکان مناسبات و ارتباط ایرانیان با امامان با مشکل مواجه شده بود؛ ازاینرو رابطه شیعیان با ائمه، بیشتر غیرمستقیم، با واسطه و از طریق مکاتبات و سازمان وکالت صورت میگرفت. حکومت ظلم و استبداد برای محدودکردن رابطه امامان و مسلمانان، به حبس، شکنجه و کشتار شیعیان و هواداران ایشان میپرداخت. با این حال، کسی نمیتواند منکر نفوذ گسترده امامان در جهان اسلام آن روز باشد.
افزایش روزافزون شیعیان و انتشار چشمگیر معارف اهلبیت: در نقاط مختلف و در فضای اختناق، بیانگر وجود تشکیلات کارآمد و منسجم و با مدیریتی آگاهانه است؛ تشکیلاتی که در اوج اختناق و موج فزاینده تبلیغاتی دستگاه خلافت، ضمن نگاهداشتن روابط عاطفی و پیوندهای دینی میان خود و شیعیان، آنان را در مرزهای عقیدتی و فکری با وجود نحلههای گوناگون فکری و کلامی و فرقهها و مذهبهای در جامعه بزرگ اسلامی از انحرافات مصون نگهدارد و هویت آن را در این دوران پرتلاطم و سخت تهاجم فکری و فرهنگی حفظ کند.
تحقیق حاضر به دلیل نگاه خاص و دقیق به موضوع و ارائه گزارشی اجمالی از سیر مناسبات پیامبر9 و اهلبیت: با ایرانیان میتواند برای شیفتگان اهلبیت: و مطالعات شیعی سودمند باشد. در این پژوهش، سعی شده است تصویری در حد بضاعت از مناسبات اهلبیت: با ایرانیان ارائه شود و این پژوهش علیرغم کاستیهایش، دریچهای برای ورود به بحثها و پژوهشهای جدید باشد.
مقصود ما از مناسبات، روابط با آن دسته از عربِ ساکنشده در ایران که تدریجاً هویت ایرانی پیدا کردند و نیز دیگر ایرانیانی است که هواخواه و شیعه ائمه: بودهاند نه تمام ایرانیان؛ زیرا در عصر آنان، علاوه بر آنکه غالب ایرانیان بر مذهب خلفا (اهل سنت) بودند، برخى از ایرانیان مذهب خارجى و ادیانی چون مجوسی (زرتشتی) داشتند. در این زمان مذهب امامیه در رقابت با مذهب حاکم خلافت و همچنین زیدیه، فرصت مناسبی برای رشد و توسعه فراگیر پیدا نکرد که از دلایل آن میتوان به بیبهرهبودن مکتب اهلبیت: از پشتوانه سیاسی در برابر دو مذهب زیدی و سنی اشاره کرد. رویکرد ائمه: و امامیه به تقیه و انزوای آنان از عرصه سیاسی نیز موجب همراهی گروههایی از مردم با تبلیغکنندگانِ قیام به سیف شد.
در این نوشتار ملاک توجه به مسئله، ملیت و احساسات نژادپرستی نیست. اهلبیت: به همه مردم و بلکه جهانیان، با هر ملیتی ـ ازاینرو که انسان هستند ـ نگاه یکسانی داشتند، چنانکه آنان جز درباره ایرانیان، از برخی دیگر اقوام و ملتها نیز به نیکویی یاد کردهاند و احیاناً آنان را ستوده و با شیعان آن مناطق نیز همانند ایرانیان مناسباتی داشتهاند.
مطالب و چارچوب این نوشتار که پس از کاوش بسیار در منابع مختلف فراهم آمد، در ده فصل تنظیم شده است و در نوع خود ـ دستکم در ساختار و شکل ارائه ـ کاری نو به شمار میآید:
فصل اول تحت عنوان کلیات به مباحثی همچون تعریف اهلبیت، ایران، ایرانیان، موالی و اصطلاحات مرتبط با موضوع پرداخته است.
فصل دوم به مناسبات پیامبر9 با ایرانیان اشاره دارد. نخست بحثی از ایرانیان در قرآن ارائه شده و نظر مفسرانی که ذیل برخی آیات، از ایرانیان سخن گفته و این آیات را بر ایشان تطبیق دادهاند، آورده شده است. آنگاه به صحابه ایرانیتبار و نفوذ و گسترش اسلام در مناطقی از ایران و یا گرایش برخی ایرانیان به اسلام در زمان رسولخدا پرداخته شده است.
فصل سوم متکفل بحث از راههای آشنایی ایرانیان با اهلبیت: است. از راههای آشنایی میتوان به حضور اهلبیت: در میان برخی ایرانیان، تلاش ایشان برای شناساندن حقانیت امامت خود، نقش شعرا در انتقال و انتشار فضایل و بیان مظلومیت ایشان از طریق سرودن اشعار در مناقب و مراثی جانسوز آنان اشاره کرد.
در فصل چهارم نخست به اوضاع مذهبی ایران در عصر ائمه: اشاره شده و پس از آن به پراکندگی جغرافیاییِ پیروان ایرانی اهلبیت مانند جبال، خراسان، شمال ایران و برخی جاهای دیگر پرداخته شده است.
فصل پنجم به مناسبات امیرمؤمنان7 با ایرانیان اختصاص یافته است. در این فصل و ضمن اشاره اجمالی به سازمان اداری عرب، از سیاست کشورداری آن حضرت سخن گفته شده و نمونههایی از روابط امام با ایرانیان آورده شده است. بیعت ایرانیان از طریق کارگزاران آن حضرت و نوع تعامل ایشان با ایرانیان از دیگر مباحث این فصل است.
فصل ششم به مناسبات حسنین8 و فصل هفتم به مناسبات امام سجاد تا امام کاظم7 و فصل هشتم به مناسبات امام رضا7 اختصاص داده شده است. مناسبات سه امام بعدی که به ابناءالرضا شهرت دارند، فصل نهم نوشتار را تشکیل داده و مناسبات امام دوازدهم نیز فصل پایانی را به خود اختصاص داده است.